دلنوشته هاي من براي دخترم

فصل امتحانای مامان

از دوشنبه سی خرداد امتحانام شروع شد که امتحان سازماندهی پیشرفته با دکتر مجیدی بود  . دایی حامد اومد پیشت موند قبل از رفتنم حمومت کردم تا بخوابی و اذیت نشی. رفتم امتحانو برگشتم امتحانم اصلا خوب نبود چون سر امتحان گوشیم زنگ خورد و مراقب می خواست بیرونم کنه و برام تقلب بنویسه چون گوشی روشن سر جلسه یعنی تقلب و با وساطت استاد قضیه تموم شد ولی من دل تو دلم نبود ببینم کیه نگران بودم که حامد باشه و نکنه تو مشکلی داری . به سرعت امتحانمو سرهم بندی کردم و رفتم خونه . بین راه زنگ زدم حامد گفت می خواستم بدونم شیر کجاست پیدا کردم . خدا خیرت بده امتحانم خراب شد. درس که نمی تونم بخونم نمی شه که از دایی حامدت انتظار داشته باشم بچه داری کنه فقط گفتم ب...
30 تير 1390
1